آفت حق طلبی

2 10 2011

شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی گرايش ها و مغناطيس هاى ديگر كه مى‏ تواند انسان را به سوى ضد حق جذب كند، به سويى جذب كند كه عملاً ضد حق از آب در مى‏ آيد، زمينه رشد و قدرتمند شدنشان از زمينه رشد و قدرتمند شدن حق‏ گرايى بيشتر است. نه خودِ گرايش، بلكه زمينه نيرومندتر و مساعد است. ببينيد ، يك جوان در بيست سالگى، در سنين قدرتمندى كشش هاى جنسى، گرايش جنسى او قوي تر است يا حق‏ گرايىِ او ؟ اوّلى. ببينيد، انسانى كه اوّليات زندگىِ او فراهم است، تجمل‏ دوستى و تجمل‏ خواهى را در او دامن زدن آسان تر است يا حق‏ گرايى را ؟ باز هم اوّلى. ببينيد، انسانِ اشباع شده از اوليات زندگى، ولى در مسيرِ رياست و جاه و جلال‏ طلبى است ؛ جاه و جلال دوستى را در او آسان تر مى ‏شود دامن زد يا حق ‏گرايى را ؟ جاه‏ طلبى، جاه ‏دوستى، شوكت‏ گرايى، رياست‏ منشى.

 اتفاقاً اين يكى چه آفت بزرگى براى اهل علم است. چند شب است كه در اين جلسه مى ‏آيم و دوستان با ما همان ‏طور عمل مى‏ كنند كه با سايرِ هم ‏لباسهاى ما و وقتى كه من مى‏ آيم صلوات ختم مى ‏كنند. البته من دوست دارم بر نام پاك پيغمبر و دودمان او درود بفرستيد ، اما نه به مناسبت ورود من. خواهش مى ‏كنم در اين جلسه منسوخ بشود.

به‏راستى درود فراوانِ خدا بر پيامبر پاك و دودمانش باد. اما مى‏ دانيد على عليه‏ السلام، اين چهره درخشان دودمان پيامبر، چه فرمود؟ فرمود: يكى از خطرناكترين دامهاى شيطان بر سر راه مردان و زنان حق‏ پرست، انسانهاى حق‏ پرست، صداى كفش كسانى است كه دنبال او به راه مى ‏افتند. انسانى هست كه دل او در گروِ اين است. اگر صداى دو هزار كفش را كه به زمين بخورد، بشنود خيلى خوشش مى‏ آيد، اما اگر پنج شش تا باشد دل نگران است كه چرا كم هستند. امروز نامه آقايى به دست من رسيد كه از معمّمانِ ساده دل است. انصافاً از خانواده ‏اى است كه از يك نوع ساده ‏دلى و صفا برخوردارند و معمّم هم هستند. اين آقا سالها قبل در قم با من مختصر آشنايى داشت. امروز نامه ‏اى براى من فرستاده كه در آب باران خيس خورده بود و من از خود پرسيدم از كجا آمده است. بعد كه باز كردم و خواندم ديدم مطالب آن معمولى است. ما حصلِ نامه ايشان اين بود كه از من با دلسوزى سؤال كرده بود فلانى! تو همه زمينه‏ ها برايت فراهم هست كه با آقايى زندگى كنى (اين تكيه كلام آن نامه است)، ولى شنيده ‏ام به جاى اينكه بخواهى با آقايى زندگى كنى (سوابقى را هم اسم برده) حالا فلان كار را مى ‏كنى، و براى خودت شغلى انتخاب كرده ‏اى و زندگیت را جدا كرده ‏اى و چنين و چنان كرده‏ اى. بگو ببينم چرا؟ آن هم واقعاً با دلسوزى. من او را خوب مى ‏شناسم. آدمى است كه نه سودى از من مى ‏برد، نه زيانى از من مى‏ كشد. پيداست كه صرفاً دلش سوخته كه چرا من راه زندگى با آقايى را رها كردم. بنا داشتم برايش بنويسم اى دوست عزيزِ با محبت اما متأسفانه غافل و كم‏ خبر! تو نمى ‏دانى كه همين گرايش به «با آقايى زندگى كردن» چه بر سر آنچه روحانيت مى‏ ناميم آورده است؟ ممكن است يك روحانى زندگى‏ اش را خيلى ساده و پارسايانه كند؛ اين آسان است و خيلى مشكل نيست. ممكن است از سر خيلى چيزها بگذرد، اما سرِ رياست و آقايى و صلوات ختم كردن ها، پاى خيلي ها لغزيده و مى‏ لغزد.

حق و باطل از دیدگاه قرآن ، ص 53


کارها

Information

بیان دیدگاه